یه سوال ریاضی خانم سال اولمون کشیده بود پاتخته.اندازه ی عدد روبه رو باید دایره های جلوش رو رنگ میکردیم. از اون بالای بالا نوشته بود ما باید میرفتیم روی صندلی تا دستمون برسه بهش. همه هلاک بودن برا این سوال برن. هوار هوار که خانم مابیایم. خانم مابیایم. من ردیف اخر دست به سینه خیلی سفت نشسته بودم در حد لرزش. و سرم انقدر پایین بود که نوک بینی ام کفشمو واکس میزد.
و به بهای آن من انتخاب شدم.
الان قیافه ی خانممون یادم میاد از ترحمش اذیت میشم. ولی خب مجبور بود. میفهمی؟
نه. من نفهمیدم چرا