ترشکها همه ی سینه ی یه گوشت گنده ی زنده رو پر کردن.
پر از شاخه های خشک.
هیولای چهاردست سبز لزج داره میاد.
لاکپشت که پاهای هزارپارو تو لاکش قایم کرده همین نزدیکا رسیده.
مارمولکهای ابی خالدار رو دیوار پلاستیکی صورتی مشبک به صف وایسادن.منتظر یه اشاره ان.
ترشکها دارن از رگها خون میخورن.
جفتش با هم خشک میشه.
نننننننننننمیشه. چند جور تاریکی هست.تو بعضی تاریکیها میبینی ااووه چندتا موجود زنده بوده.
دیدمش پس نباید بشه. یه لایه پوست رفته کنار. اون کنده. باید با ناخن میکند.چون خیلی سفت بود.اگه جای دردش خوب شه چی؟اگه رشد ترشک بچربه چی؟ اون نمیذاره.اون یه خدا داره.
دیدمش سرش نبود. اگه بمیره چی؟
من که هیچ نفهمیدم!
ترشک نمیدونم چیه
فارسیم ضعیفه
توهمم توهمای قدیییییییییییم
باشه جدی نمیگیریم.
تو به روح اعتقاد داری؟
صداهم میشنوی؟
تجسمات جالبی بود
برا انیمیشن هم بد نیست. میتونی از روش یه فیلم کوتاه بسازی