کبوتر بچه ای با شوق پرواز

لمس احساسات کهنه و عکاسی از شکوفه های تازه

کبوتر بچه ای با شوق پرواز

لمس احساسات کهنه و عکاسی از شکوفه های تازه

سرکوب، تسخیر، تعادل

یه زمانی برای ترس از پیروان خط دنبال نکردن از خردجال زمانه با ترس از داد والدین دلسوز قصه های مجید برنامه ی محبوبت رو نگاه کردی. با احساس عذاب وجدان عشقت خرس کوچولوهای پرنده رو تماشا کردی. در هشت سالگی یکی درمیون بخودت فحش دادی که چرا دوست داری بنر این سنجاب دنیایی را نگاه کنی و دیر به کلاس قرآن برسی.

یه زمانی هرچی میری سینما میخندی سیر نمیشی.

 یه زمانی شال و کلاه میکنی میری در کهکشان راه شیری بنشینی تا فیلم خوب ببینی و تحلیل کنی و چیز ازش یاد بگیری. 

 و یاد میگیری و یه چیزایی برات ملموس میشه.

نظرات 3 + ارسال نظر

من فک می کنم یه مقدار زود زود آپ می کنی! من هر بار که میام شونصدو شصتاد و شصت تا آپ کردی! بذار بابا با خیال راحت بخونیمش! البته من از خوندنش لذت می برم. بهرحال وبلاگ خودته. چاردیواری اختیاری! راستی من آپم! با یه جور درد و دل دیوونه وار! و شاید بی سر و ته!

زم 1390/01/21 ساعت 12:44 ب.ظ

بی رنگ خان راست میگن ها. احتمالا اینم تسخیر شده است . حرفهای ناگفته! کم کم درست میشه

طرفدار زاغچه 1390/01/21 ساعت 04:14 ب.ظ

سلام زاغچۀ دوست داشتنی من ...



الهی شکر که از اون سوسکها دست برداشتی ...
عاشق قلم زیباتم و دوست دارم همیشه نوشته هاتو بخونم ... یه شرطی که زیاد سوسک آلود نباشن ...


به وبلاگ روان تحلیلگری هم زیاد سر بزن.

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد