کبوتر بچه ای با شوق پرواز

لمس احساسات کهنه و عکاسی از شکوفه های تازه

کبوتر بچه ای با شوق پرواز

لمس احساسات کهنه و عکاسی از شکوفه های تازه

آدامس های تلخ من

رفته بودم رو پشت بوم آسمونو نگاه کنم حالم بهتر شه. (خیلیییییییییییییی وقت بود این حسو نداشتم)

چشمم به گنبد مسجد افتاد و طبق احساسات جدیدالتاسیسم تندی رومو برگردوندم. اما یاد تابشهایی افتاده و دوباره نگاش کردم.

خدا میتونه برای من بزرگتر از اون ناظم مهربون با خط کش بلند آهنی باشه که به حق میزنه، بجا میبخشه و بی دلیل محبت میکنه.

خدا میتونه برای من هم باشه؟  

برای خود خودم.

پرستش میتونه بیشتر از اصطکاک پوست پیشونی روی قالب خشک شده ی گل باشه.

من هنوز تو هدفمندی آدمیزاد توجیه نیستم. به هرجا برسم میگم خب که چی؟

یه عالمه آدامس دارم که هی رو هم رو هم جوییدم، دهنم پر شده و جایی برای غذاهای خوشمزه نیست. بعضی وقتا پرتش میکنم بیرون دوباره از رو خاکها برمیدارم میخورم.

فکرایی که هرچی میجوام تموم نمیشه.

"هرگز درمورد چیزی که آگاهی نداری نمیتونی صبر کنی"

نظرات 4 + ارسال نظر

7.037036979269995.83976982597با سلام.پست های جالبی دارین.خسته نباشید.من هم یه وبلاگ درباره برق قدرت دارم.چون تازه راه انداختم بازدیدش کمه ولی تونستم در دو هفته 75 پست خوب بزارم.اگه دوست داشتید یه سری به ما بزنید اگر خاستید ما رو لینک کنید فقط کافی آدرستون رو در نظرات قرار بدید تا ما هم شما رو لینک کنیم.یا علی

راستی آدامس رو چرا هر چی می جویم تموم نمیشه؟!
مخصوصا اون خاکمالی شدش!!!

وقت کردی یه سر به نظرات پستهای قبلی هم بزن ببین چه خبر بوده!!!

"هرگز درمورد چیزی که آگاهی نداری نمیتونی صبر کنی"
همین که تو احساس نیاز به پشت بوم رفتن رو داری... همین که در مورد آفرینش آدمی زاد سوال داری... همین که از طبیعت گردی لذت می بری... همین که میدونی خدا رو نمی تونی با مدیر و ناظم و بقیه مقایسه کنی...
همین که می دونی خدا بی حساب می بخشه.. بی نهایت مهربونه و بی اندازه عادله که کاری به حرفا و حساب و کتابای زمینی ما و نا شکریای ما نداره ... همه ی اینا نشون میده که تو شاید حتی بیش از وسعت از همه چیز آگاهی داری و تازشم بسیار آدم صبوری هستی ... پس جمله بالا رو قبول ندارم حد اقل از زبان تو!!!

ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد